حتمن برای شما هم پیش آمده است. کاری را آغازیدید ولی کمی بعد آن را رها کردید. در حالی که در آغاز سرشار از انگیزه و شور بودید. چرا؟ چه چیز باعث می شود تا ادامه ندهید؟
دوستانی دارم که کارهای نیمه تمام زیادی دارند. آن ها معتقدند آغازیدن از ادامه دادن سهل تر است. اما از این منظر بنگرید. ادامه دادن یعنی هر روز صبح دوباره شروع کردن.
بله ادامه دادن از شروع هایی روز به روز تشکیل می شود.
اجازه بدهید از داستان خودم به شما بگویم.
به خوبی به خاطر دارم. روزهای اولی که فروشندگی می کردم انگیزه فراوانی داشتم. اشتیاق من بی مانند بود. مثل یک بچه از در و دیوار بالا می رفتم و کار می کردم. طبق توصیه ی مربی ام اهداف و چرایی برای خودم نوشتم. چرا باید این شغل را ادامه بدهم. اهداف و آرزوهایی بلند پروازانه. با مرور هر روز آن ها سعی می کردم در مسیرم باقی بمانم.اما انجام این شغل برای من خیلی سخت بود. من خیلی تلاش می کردم اما نتایج اندک بودند. کار پر از موانعی بود که من از آن ها وحشت داشتم اما با وجود گذشتن از بسیاری از موانع باز هم باید هر روز از روز نو شروع می کردم. باز هم باید از دایره امنم خودم پایم را فراتر می گذاشتم و با افرادی تماس می گرفتم که گاهی اصلن آن ها را نمی شناختم. باز هم باید ادامه می دادم. من این کار را چهار سال ادامه دادم. با وجود تمام سختی ها و موانع. مخالفت های همسر و خانواده. خودم که خجالتی بودم و از سخن گفتن واهمه داشتم. بعد از گذشت چهارسال این شغل به من بها و ارزشی را که توقع داشتم نداد. بنابراین تصمیم گرفتم رهایش کنم. در این رها کردن لذتی بود که در ادامه دادن نبود.
شاید با خودتان بگویید موضوع که تداوم و استمرار است ولی شما دارید از رها کردن می گویید. بله درست است.
می خواهم بگویم برای تداوم داشتن برای استمرار و ادامه دادن باید از همین جا شروع کنید. رها کنید.
رها کنید گذشته را. رها کنید شکست هایی که خوردید.
رها کنید تمام حال بدی هایتان را.
رها کنید تمام آرزوهای بر باد رفته تان را.
رها کنید سوز و گداز و دلسوختن برای خودتان را .
رها کنید بهانه هایتان را.
شما باید حتا خودتان را رها کنید. دست از سر خودتان بردارید که نتوانستید که نشد. دیدی نتونستی. خاک برسرت با این زندگی ات. با این هنرت و خانه داری ات و تمام افسوس و حسرت هایی که به گذشته می خورید و به حال دیگران. رها کنید سرزنش هایی که دیگران توی گوشتان خوانده اند. باید رها کنید.
قدم اول از همین جا شروع می شود از رها کردن.
شروع کنید. سه برگه آچار بردارید. تمام شکست ها. تمام حسرت ها. تمام کارهایی که نیمه کاره رها کردید. تمام آرزوهایی که رها کردید را بنویسید. تمام حال بدی هایتان را بنویسید. حال بدی هایتان در مورد کارتان. خودتان. زندگیتان. اطرافیانتان. بعد آن را پاره کنید و آتش بزنید. اکنون به خود بگویید دیگر تمام شد. دیگ همه چیز رفت و من شروعی دوباره خواهم داشت.
قدم دوم: تکانه. تکانه ها یک سری ابزارهای کوچک و فوق العاده قدرتمندند که می توانید از آن ها برای حفظ انگیزتان و خوب نگه داشتن حالتان از آن ها استفاده کنید. برای هر کس می شود تکانه های متفاوتی را با توجه به علایق شخصی اش و شخصیتش توصیه کرد. هر کس خود باید به این بمب های سحر انگیز کوچک دست پیدا کند. اما یکی از بهترین تکانه ها می تواند شکرگزاری در اول صبح باشد و یا مرور اهدافتان به صورت روزانه.
پس شروع کنید به تعریف یک سری از تکانه ها که حالتان را خوب می کند. می توانید روزانه خودتان را زیر نظر بگیرید و ببینید که چه چیزی باعث می شود که بلند شوید و اقدامی انجام دهید. یک بار یادم است که در استوری اینستاگرام اعتراف کردم که یکی از چیزهایی که باعث می شود به نوشتن ادامه بدهم لج کردن است. لجبازی کردن با کسانی که با نصیحت های بیجایشان می خواهند مرا از نوشتن دور کنند. این تکانه می تواند هر چیزی باشد فقط چیزی باشد که باعث شود شما حرکت کنید و حالتان را خوب کند. این نکته اخر یعنی خوب کردن حالتان را خیلی جدی بگیرید. تکانه ای که حالتان را خوب نکند مدت زمان زیادی دوام نمی آورد. اگر به هنر و کاری علاقه مندید که با انجام آن می توانید در بقیه روز با حال بهتری برخیزید و کارهایتان را به انجام برسانید پس همین کار را کنید. روزانه مدت زمانی را به این کار اختصاص بدهید تا بتوانید برای باقی روز انرژی ذخیره کنید.
قدم سوم. تعهد بدهید.
در اکثر مواقع استفاده از این قدم برایم معجزه کرده است. من سعی می کنم اهدافی که می خواهم به آن ها برسم را با دوستی در میان بگذارم. بعد در قالب مکتوب و به طور کاملن واضح و روشن می نویسم که دقیقن متعهد به انجام چه کاری میشوم و برای دوستم می فرستم. این خودش کمک می کند تا خیلی جلو بیفتم. و حتا تعهدنامه ام را پیش چشمم می زنم تا فراموش نکنم به چه چیزی تعهد داده ام.سعی کنید در تعهدنامه تان یک سیستم تنبیه و پاداش برای خود تعیین کنید. اگر به هدفتان برسی په پاداشی به خود می دهید. حتا تعیین کنید اگر به هدفتان دست نیافتید چگونه خود را تنبیه می کنید. در اکثر مواقع این تنبیه بیشتر جواب می دهد. این که خودتان را از چیزی محروم کنید که برایتان اهمیت دارد شکنجه آور است. و البته سوخت شما برای این که از آن محروم نشوید.
در آخر فراموش نکنید برای خودتان اهداف معقولانه تعیین کنید که شرمنده خودتان نشوید و عزت نفستان کاهش پیدا نکند.
قدم چهارم. بر کمال گراییتان غلبه کنید.
برای غلبه بر کمال گراییتان آموزش ببینید. در ادامه سعی می کنم مطلب مفصلی در مورد کمال گرایی و راه های غلبه بر آن بنویسم. به این بیاندیشید که از انجام چه کارهایی به خاطر این کمالگرایی صرف نظر کردید. پس همه آن ها را یادداشت کنید و یکی از آن ها را که دوست دارید شروع کنید. مدام به خودتان یادآوری کنید که برای فوق العاده شدن در کاری باید اول بد باشید. پس از بد بودن بیاغازید.
قدم پنجم. خرد کردن کارها.
اهدافتان را در نظر بگیرید. آن را تا حد ممکن به کارهای کوچک تر خرک کنید. مثلن برای آیلس گرفتن شروع کنید و روزی یک لغت یادبگیرید. این می شود خرد کردن کارها. کارها را تا آن جا که در توانتان هست خرد کنید تا انجام آن ها آسان تر شود.
مجموعه ی این کارها می تواند به شما کمک کند تا در کارهایتان استمرار داشته باشید. اما یایبندی به یکی از آن ها می تواند زندگی شما را متحول کند. اگر درست انجامش بدهید.
آخرین نظرات: