اهمالکاری چیست؟
نوع جدید و بروز شده تنبلی است. کمی هم با کلاستر از تنبلی. بعضیها را دیدهام؛ مثل این که یک امتیاز به حساب بیاید، کمی چهره غمزده به خود میگیرند و میگویند: 《وای… من خیلی اهمالکارم!》
نمی فهمم؛ کجای این یک امتیاز است؟
یک اهمالکاری واقعی که نیازمند یاری است؛ حتی خودش نمیداند که اهمالکار است. مدام دور خودش میچرخد و میگوید: 《من وقت کافی برای انجام کارهایم ندارم.》 یا 《این کارها تمامی ندارد. اه! خسته شدم!》یا 《هر کاری میکنم این خانه تمیز نمیشود. چیکار کنم؟》
چنین دیالوگهایی وجود دارد و هر روز، هزاران نفر از بانوان کشور از آنها استفاده میکنند؛ در حالی که اصلا متوجه اهمالکاری خود نیستند.
به نوعی بهتر میشود گفت؛ یک اهمال کار، دقیقه نودی است. همه کارها را انجام میدهد؛ اما در دقایق آخر. همه کارها را انجام میدهد؛ اما نصفه و نیمه. همه کارها را انجام میدهد؛ اما فقط سرسری و بدون کیفیت.
تا به حال برایتان پیش آمده است با خود گفتید حالا بلند میشوم و تا شب کل خانه را تمیز می کنم. لباس ها را میشویم و به بچه ها رسیدگی میکنم. بعد با خود گفتید، خوب هنوز تا آخر شب کلی فرصت دارم. بگذار گوشیم را یک چک بکنم و بعد میروم سراغ کارها. بعد در اوج ناباوری دیدهاید که یک ساعت یا دو ساعت از زمانتان را در گوشی گذراندهاید. وقتی به خود میآیید، میبینید بچهها بیدار شدهاند. باید به آنها صبحانه بدهید، ناهار درست کنید و دیگر فرصت چندانی برای نظافت خانه باقی نمانده است. مجبورید هول هولکی ظرف ها را بشورید لباس ها را در لباسشویی فرو کنید و گردگیری را بگذارید برای بعد تا به همه کارهایتان برسید.
این یعنی اهمال کاری.
نه! اشتباه نکنید. خود من از این قاعده مستثنی نیستم. زمانی بسیار اهمالکار بودم. حتی به کارهای خانهام نمیرسیدم. ناهارهای نصفه_نیمه و هول هولکی میپختم. خانه اغلب کثیف بود و هر چه میکوشیدم، نمیتوانستم به آن نظم دهم. حتی مدام از اطرافیانم میشنیدم که 《ببین فلانی همیشه خانهاش تمیز است! تو چرا اینگونهای؟》
من این سرکوفتها را با این بهانه جواب میدادم که او که سر کار نمیرود. او که فرزند برزگش کمک دستش است و…
سعی میکردم با این بهانهها خودم و وجدانم را آرام کنم.
اما یک روز بالاخره به خودم آمدم و تصمیم گرفتم به بازی زشت شلختهگری و اهمالکاری پایان دهم. با خود گفتم: 《من در چند زمینه اهمالکارم. شغلی، خانهداری، نگهداری از فرزندم و همسرداری.کدام از همه مهمتر است؟ کدام را بگیرم و جلو بروم راه سریع تر باز می شود؟》 متوجه شدم آن خانه داری است.
پس شروع کردم. روزی یک قسکت از خانه را نظم می دادم و از عمق خانه تکانی می کردم. وقتی همه قسمت های خانه دیگر تمیز شده بود و رنگ و بوی اهمال کاری از آن رخت بربسته بود شروع کردم به حفاظت از این نظم. اکنون وقت ساخت یک عادت جدید بود. وقت این بود که جای این که بگویم حالا بعدا انجامشمی دهم بگویم همین الان انجامش بده. سعی می کردم ظرف هایم را فوری بعد از خوردن بشویم. هر شب قبل از خواب خانه را تمیز میکنم تا وقتی صبح بیدار می شوم با شوک زدگی ناشی از کارهای عقب افتاده و بی نظمی خانه درهم فرو نروم. حالا این عادت من شده است.
هر روز کارهای خانه را همان موقع انجام می دهم. بدون این که بخواهم زوری بزنم و خود را راضی کنم که لطفا همین الان انجامش بده. تو رو خدا الان انجامش بده. خیلی راحت حتی بدون اینکه خودم متوجه بشوم انجامش می دهم. حتی هر شب تمام گوشه و کنار خانه را تمیز میکنم و می خوابم بدون این که غر بزنم که من که امروز دو بار اتاق را تمیز کردم باز چرا کثیف شد. همین مرا به یک نظم خوب و ثابت رسانده است.
البته بگویم اصلا اوایل کار آسان نبود و من اکنون بعد از شش ماه تلاش برای ساختن این عادت است که روبه روی این کامپیوتر نشسته ام ودر سکوت بهاری صبحگاهی در خانه ای که همه چیز سر جای خودش است نشسته ام و می نویسم.
آخرین نظرات: