درست نمیدانم چرا؟ شاید بعدها به علت این قضیه بیشتر پی ببرم. اما من عاشق زنانی هستم که دنبال رشد و پیشرفت هستند. زنانی که میخواهند بیشتر از گذشتگانشان باشند. زنانی که دغدغه رشد، پیشرفت و تاثیرگذاری دارند.
شاید برای همین نویسنده شدم. هر چه بیشتر در بطن نوشتن پیش میروم، بیشتر میفهمم چرا میخواهم نویسنده شوم. و چرا نوشتن دغدغه اصلی من شده است.
بهراستی نمیدانم، اما بر این باورم در اینجا ماموریتی دارم. ماموریتم هر چه که هست با زنان است و نوشتن و زندگی.
آری درست نمیدانم از کی شروع شد و این دغدغه در ذهنم افتاد. دغدغه تاثیرگذاری. من همیشه با همه بچه ها فرق داشتم. با همه دوستانم. من یک دنیای متفاوت داشتم. که البته دروغ است اگر بگویم همه مثل همند.
اما من نبودم. من مثل باقی بچه ها خوش و خرم مدرسه را شروع نکردم. با دوستانی مهربان در کنارم شروع نکردم. من با تمسخر مدرسه را شروع کردم. نمیدانم چرا؟ اما همیشه این را نقطه شروع تمایز خود میدانم.
حال میخواهم یک کشور کوچک بسازم. با تمام وجودم شروع میکنم و به پیش میروم. بله دلم می خواهد این سایت را به یک کشور کوچک تبدیل کنم.
البته رئیس جمهور یا رهبر این کشور نخواهم شد. به نظرم یک کشور بیش از همه به یک معلم نیاز دارد. برای اینکه بار بدهد و رشد کند، به باغبان نیاز دارد. و به یک مربی و مشاور تا همه چیز را ببیند و برای مسائل و دیگر مشکلات چارهای بیندیشد. پس من در نقش یک مربی خواهم بود. هر چند که بیش از همه خودم دارم میآموزم. من دارم شاگردی میکنم. میان کتابها و دورهها و پادکستها. هر بار به دنبال یک نکته برای شروع کار میگردم.
همان قاعده آن یک چیز که جلوتر به شما معرفی خواهم کرد. برای امسال یک لیست اماده کردهام، از چیزهایی که باید در مورد آنها بدانم و خودسازیم را برای یک مربی و ساخت یک کشور کوچک شروع کنم. در واقع در این کشور من در حال خودسازی هستم. به شیوه یک بانو. یک اسب سیاه.
آخرین نظرات: