شاید بشود گفت، پایه و اساس هر کاری عزتنفس است.
شما یک درخت را در نظر بگیرید. این درخت از ریشه، ساقه، شاخهها و میوهها تشکیل شده است. حال در اینجا میتوان عزتنفس را ریشه های این درخت در نظر گرفت. بدون این ریشهها این درخت بار نمیدهد و نمیتواند، رشد کند. شما هرچقدر هم که به این درخت آب وکود بدهید، تا زمانی که ریشههای خوبی نداشته باشد که بتواند این مواد را جذب کند، به زودی از بین خواهد رفت و خشک خواهد شد.
توی حیاط خانهمان دو درخت تنومند بادام داشتیم. درختان کهنهکار بودند و حسابی ورزیده. هر سال در بهار سایهبانمان بودند و در تابستان بادامهای دانه درشت به دامانمان میریختند. به قولی حریره کودکمان را تامین میکردند و در پاییز برگهایشان قسمت گوسفندان خانواده همسرم بود. تا اینکه پارسال یکی از درختان تنومند، دیگر از خواب زمستانی بیدار نشد. درخت به طور ناگهانی و غیرمنتظرهای خشک شد. درخت کاملا سالم به نظر میرسید. آب و کودش به راه بود و چیزی کم نداشت. همه میگفتند حتما ریشهاش عیب کرده است. درختی که روزی سرحال بود و بار میداد به طور ناگهانی خشک شد.
من توی روستا زندگی میکنم. کار مردم ما کشاورزی و دامداری است. گاهی وقتها پیش میآید که یک درخت که سالها بار داده است، به طور غیر منتظرهای خشک میشود.
علت چیست؟ به خاطر ریشه خورک هایی است که به جان درخت می افتند از ریشه آن را میخشکانند.
حال فرض کنید شما یک درخت باشید آیا بدون ریشه میتوانید زنده بمانید؟ به طور قطع نه!
اگر بخواهید رشد خوبی داشته باشید و هر سال میوههای خوبی بدهید؛ باید اول از همه به ریشههای خود توجه کنید. آنها را تقویت کنید. به آنها آب وکود بدهید و در زمین ریشه پهن کنید تا بتوانید هر بار که بزرگتر شدید؛ مایحتاج ساقه، شاخه و میوههایتان را تامین کنید.
پس شما نیز برای رشد و پیشرفت خود باید سراپا آماده باشید. باید شروع کنید و عزتنفس خود را تقویت کنید. اما اصلا عزتنفس چیست؟
عزت نفس به نوعی دوست داشتن و احترام به خود و پذیرش خود با تمام نقصهایتان است. چقدر خودتان را دوست دارید؟ دوست داشتن درست. نه به معنای غرور و خودپسندی.
آیا برای خود ارزش قائل هستید؟ برای خودتان چای میریزید؟ آیا اجازه میدهید دیگران به شما توهین کنند؟ آیا به خودتان و به خواستههایتان احترام میگذارید؟ برای خودتان، جسمتان، ذهنتان و خواسته هایتان وقت میگذارید و به آنها رسیدگی میکنید؟
ارزش وجود عزتنفس برای یک بانو، حتا ارزشمندتر از وجود یک الماس روی نگین انگشترش است. بدون عزتنفس جذابیت شما، برای یک مرد زودگذر خواهد بود. رسیدن به اهداف برای شما دور از دسترس خواهد بود. وقت شما با کارهایی که باید برای دیگران انجام بدهید، پر خواهد شد وتوانایی ابراز خود و نیازهایتان را نخواهید داشت.
الماسی که هیچ وقت در خانوادههای ایرانی به دست دختر یا همسرشان داده نشد؛ همین عزتنفس است. ما بارها توسط خانواده به شیوههای مختلف تحقیر شدیم. ما طرد شدیم. به ما گفتند، تو دختر خوبی نیستی! تو بیارزشی!
موقع معرفی ما به دیگران ما را کنیز خطاب کردند. مدام اطرافیان را توی سرمان کوبیدند. 《فلانی رو ببین. نصفِ توئه. ببین چیکار میکنه. تو چرا اینقدر بیعرضهای؟》
شب و روز ما، با این جملهها پر شد و بدبختی بیشتر و بیشتر با ما همراه شد. عزتنفس ما، بیشتر تخریب شد و ما را زیر مخروبههایش مدفون کرد.
اما حالا وقت بیداری است؟
وقت آن است که خودتان، ارزش خودتان را بشناسید. بدانید کجای کار هستید. چقدر برای خود، ارزش قائلید. چقدر در مراقبت از خودتان کوشا هستید. میزان عزتنفس یک فرد را از حرفها و رفتارش میتوان بهراحتی تشخیص داد. فردی که عزتنفس بالایی دارد؛ برای خودش ارزش قائل است. با هر کسی رفتوآمد نمیکند. وقتش را بیهوده تلف نمیکند. هر غذایی را نمیخورد. از خودش را صحبتهایش کوچک نمیکند. به دیگران التماس نمیکند که کنارش بمانند. اجازه نمیدهد، دیگران به حریم خصوصیاش تعرض کنند. علایق خود را میشناسد و برای آنها وقت میگذارد. یک بانو صرفنظر از اینکه یک همسر و مادر است؛ میداند که یک زن است. برای علایق خود وقت میگذارد و خودش را فدای فرزند و همسرش نمیکند. هر حرفی را به زبانش نمیراند. خود را دستمایه مد و حرفهای دیگران نمیکند.
حال به خودتان نگاه کنید. آیا خصوصیات بالا را دارید؟ آیا بیش از حد فداکارید؟ آیا از حق خود میگذرید و بدترینها را برای خود میپسندید؟ آیا خجالتی و کمرو هستید و گاهی به اینخاطر از حقتان میگذرید؟
درست است! عشق یک مادر این است که فرزندش بهترینها را داشته باشد. اما آیا فکر کردهاید، بدون مادری که بتواند به او عشق بدهد، آیا شرایط برای فرزندتان سخت نمیشود و آیا میارزد که خودش را به کل فدا کند تا فرزندش شرایط بهتری داشته باشد؟
بچهها میتوانند با یک اسباببازی کمتر یا درس خواندن در یک مدرسه معمولی به زندگی ادامه دهند و فقط اندکی از کمیت زندگیشان کم میشود. اما آیا آنها بدون یک مادر خوشحال میتوانند ادامه بدهند؟ یک مادر باید دلخوشیهایی داشته باشد، کوچک حتا. برای خودش وقت بگذارد. برای خودش یک کلاس ثبتنام کند و در جریان زندگی باشد.
اما شما چه میکنید؟
هنوز هم مثل مادرهایتان میگویید، خب این غذاها اضافه آمد. بخورم اصراف نشود! خراب نشود! و بعد با این عادت بد و اشتباه روزبهروز به وزنتان بیشتر اضافه میشود.
از حرفهای دوستتان ناراحت میشوید؛ اما چیزی به او نمیگویید. اما بعدش مدام به جان خود غر میزنید که چرا هیچ نگفتم و سکوت کردم.
در طول روز مدام به دلایل مختلف خود را سرزنش میکنید.
به نقاشی علاقهمندید و دوست دارید آموزش ببینید؛ اما چون این کار باعث میشود، نتوانید آن مبل سلطنتی که اقدس خانم تازه خریده را شما نیز تهیه کنید؛ پس بیخیالش میشوید.
یا مدام دنبال این هستید که ببیند، چهچیزی مد شده است، شما هم بروید و بخرید. دنبال این هستید که ببینید دیگران چه میگویند و چه چیزی را میپسندد تا شما هم بروید و همان را بخرید. در این هنگام زندگی زناشوییتان هم در کشاکش و سراشیبی سقوط است. به دنبال دریافت توجه هستید، پس با پوشش و آرایشهای غلیظ و… در پی دریافت آنید. میخواهید دیگران از شما تعریف کنند. چون آن تعریف نیازتان را برطرف میکند. شما چون نمیتوانید به خودتان عشق و ارزش هدیه دهید؛ مدام پی این هستید که همسرتان به شما محبت کند و به نوعی عشق را گدایی میکنید. این گدایی عشق، باعث دوری همسرتان از شما میشود. مثل کسی میماند که یک دندان خراب در دهانش دارد و به دکتر نمیرود تا آن را درمان کند. پس به زودی تمام دندان هایش خراب میشوند. میکروب به تمام دندانهایش سرایت میکند و همه را از بین میبرد. پس قبل از آن که کثافت تمام زندگیتان را بردارد، شروع به درمانش کنید.
در حال تهیه سلسله پستهایی برای بازیابی عزتنفس در بانوان هستم؛ پس با من همراه باشید.
آخرین نظرات: